در گلوی من ابر کوچکیست...
انگشتان تازه میخاهم تا جور دیگر بنویسم...
در گلوی من ابر کوچکیست...
انگشتان تازه میخاهم تا جور دیگر بنویسم...
آواز بلندی تو و کس نشنودَت باز
بیرونی از این پرده تنگ شنوایی
پیوندها
من
خونه
معلم بازی
اگه میخای چیزی بگی
608-توی تنهایی یک دشت بزرگ که مث غربت شب بی انتهاست
سه شنبه, ۲۶ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۵۵ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲/۱۰/۲۶
از نشانه های کِبَرِ سن
روزمرگی